فراموش شده#2

Hela · 17:50 1399/11/10

 

 

​​​​https://uupload.ir/files/66cg_picsart_01-26-07.15.32.jpgخب ببخشید دیر شد ی پوستر هم درست کرده بودم ولی دقیقا دقیقه ی 90 که میخواستم آپلود کنم پاک شد😭

بگزریم حالا مراسم ختم که نیست زود برین ادامه مطلب رمان بخونین 😁

 

فراموش شده

2#


مرینت_نه من نمیتونم اینجا بشینمو هیچکاری نکنم باید تبدیل شم

تیکی_خیلخب

بعد تبدیل شدن*
لیدی باگ(مرينت) 
لیدی باگ_خب کجا باید برم

که ی چیزی از بالا پرتاب شد بالا رونگاه کردم که بله پیشی خودمونه

کت نویر_ورود خوبی داشتم آره

لیدی باگ_بهتره بگی سقوط بهتری داشتی صبر کن ببینم چرا نیومدی ماموریت بخاطر تو دوست.... 

میخواستم ادامه بدم که گفت 

کت نویر_دوستت؟! 

لیدی باگ_نه نه دوست نه 

کت نویر_صبر کن من میگم دشمن 

لیدی باگ_نه

کت نویر_آهاآها همدست هاکوماث

لیدی باگ_همچین دختری نیست اصلا

کت نویر_شرور شده ی شماره ی........ صبر کن ببینم تو از کجا میفهمی همچین دختری نیست! 

لیدی باگ_همینجوری راستی تو چرا اومدی 


کت نویر_تو چی تو برا چی اومدی

لیدی باگ_تو اول بگو

کت نویر_نه تو بگو

که ی صدای بلندی اومد

کت نویر_یکی شرور شده بیخیال خب بگو

لیدی باگ_نه اول تو.... هییی صبر کن ببینم آدم شرور شده بعد تو میگی بیخیال؟!

کت نویر_اممم بریم نصفش کنیم اصلا

 

 

لیدی باگ_نصف کردن واژه ی درستی نیست پیشی

کت نویر_مگه معلم ادبیاتی اصلا کی اهمیت میده

لیدی باگ_من

کت نویر_قانع شدم

نفسم عمیقی کشیدم و گفتم_بلاخره

بعد مأموریت*

لیدی باگ_خب میخواستی ی چیزی بگی 

کت نویر_ام من نه یادم نمیاد اصلا تو کی هستی 

وا این چش شده_کت منم لیدی باگ همونی که بهش میگفتی بانوی من یادت رفته 

یهو بهم حمله کرد خواستم بپرم به ساختمون بعدی یویو من قلاب کردم تا بپرم که قلاب باز شد حالا چیکار کنم فاتحم خونده است چشامو بستم 

*************************

چشامو باز کردم وا اینجا دیگه کجاست بلند شدم از در برم بیرون که چشمم خورد به آیینه وایی تغییر کردم میراکلس کو آها اینجاست که صدای آشنایی اومد

_سلام مرينت 

واا استاد فو اینجا چیکار میکنه _سلام شما مگ.... 

وسط حرفم پریدو گفت_قضیه ی این طولانیه خوب گوش کن مرينت فکر کن متوجه ی فراموشی یهوی کت شدی 

سریع جواب دادم_آره حالا باید چیکار کنیم 

_من کتابارو مطالعه کردم خوشبختانه موقت و فقط یک ماه طول میکشه 

سریع دستو پامو گم کردمو گفتم_ی ماه که زیاده 

_بخاطر همینه که من سریع خودم رسوندم اینجا مرينت تا اون موقع باید حواستو جمع کنی هاکوماف میتونه از این وضعیت سو استفاده کنه 

_من از پسش بر نمیام 

_مرينت من میدونم که میتونی و از پسش برمیای فقط منکنه مانع های جلوت زیاد باشن ولی مطمئنن میتونی 

آدرین*

وای چرا هیچی یادم نمیاد 

پلگ_آدرین یعنی منم یادت نمیاد

با دیدنش یهو جا خوردم _تو تو کی هستی 

پلگ_ی موجود باحال خفنم به اسم کوامی ولی لطفا ازم نخواه از اول بهت همچی رو توضیح بدم چون سرم شلوغه 

رفت سمت تخت خوابید_ چقدر این تنبله 

پلگ_شنیدم آدرین 

_ی سوال دارم 

خمیازه ای کشیدو گفت _بپرس 

ادامه دادم_تو اینجا چیکار میکنی 

پلگ_هیچی اومدم باهم خاله بازی کنیم خب معلومه  من برای......... 

و تند تند صحبت ‌کرد

پلگ_گرفتی

سرمو به عنوان مثبت تکون دادم ولی بازم نفهمیدم

​​​​​​.............................................................